انتخابات 88 و تصمیم نهایی برای ماندن یا نماندن
انتخابات 88 و تصمیم نهایی!
می خوام تصمیم نهایی درباره فعالیت در انتخابات آتی رو بگیرم.تو همین چند روز. فعالیت برای کاندیدای دیگر یا خانه نشینی و انصراف. تقریبا یک ماه قبل هم با این سوال مواجه بودم. زمانی که خاتمی از ستاد های 88 پرسیده بود که در صورت انصراف من چه می کنید؟ پاسخش اما واضح بود.آقای خاتمی،منحل می شویم. یکی از طرفدارای سرسخت انحلال هم خودم بودم و دلیل این پافشاری در جلسه دیروز که آخرین کنگره ستاد 88 گیلان بود، هم این بود که معتقدم کسایی که حرمت خاتمی رو نگه نداشتن، یقینا از ستاد اون هم جز استفاده ابزاری استفاده دیگری نمی کنن و هیچ وقت این ستاد برای اون آقایان هم فرزند خلفی نخواهد شد و اونا هم یقینا دایه هایی مهربان تر از مادر نخواهند بود. انتقادات زیادی هم به دو کاندیدای باقی مانده داشتم. اما امروز که جبر سیاسی و اجتماعی استان دوباره منو با این سوال مواجه کرده، لازم دیدم در وضعیت جدید به این سوال تامل بیشتری کنم.
این روزها وقتی اصرار دوستانم برای متقاعد کردنم برای فعالیت مجدد در انتخابات رو می بینم. به یاد خودم و بچه های هشتاد و هشتی می افتم که اهدافمون از بین بردن فضای سرد و یاس و نومیدی بود و برای ترغیب دیگران به فعالیت، چقدر تلاش می کردیم و... اما دیروز که دوستان در همین رابطه دوره ام کرده بودن، دیدم خودم یکی از همین آدمهای سرد و ناامید بودم و همه ی مولفه هایی رو که چند مدت پیش از اونها متنفر بودم رو یکجا داشتم مثل دلخوری ، بهانه آوردن، تاکید بر تضاد ها و...
تصمیم گیری سخت شده. موسوی حرفهای خوبی زده و بخش عظیمی از بدنه اصلاحات دنبالش راه افتاده و دیگه نمی شه بهونه ای گرفت. کروبی هم لحنش عوض شده و برخلاف موسوی رییس ستاد انتخاباتیش در گیلان یک اصلاح طلب دو آتشه شده و بقیه اعضای ستادش هم چهره های تقریبا موجه ای هستن و قضیه اخطار به جنتی و برخی دیگر هم مزید بر این علت شده که با نگرشی مثبت بگوییم که کروبی شجاع هم یک کاندیدای اصلاح طلبه!
علاوه بر این اصرار دوستان زیاد شده و کم کم دارن ازم رنجیده خاطر می شن ( ای کاش فقط یک لحظه خودشونو جای من بگذارن)و ترس از تداوم ریاست جمهوری احمدی نژاد و... مسایلیه که باید در نظر گرفت.
از طرف دیگه معادله فعلی اصلاح طلبانِ و احتمال انتخابات دو مرحله ای تدایی گر شکست هشتاد و چهاره و نیمچه اصلاح طلبی این آقایان و ترکیب فکری فعلی اینها امید به تغییر رو به سراب تبدیل می کنه که از جهتی یک فرصت سوزی محسوب می شه. و همهی این تحلیل ها دست به دست هم می ده تا من رو به این سوال همیشه آشنا مواجه کنه که: «چه باید کرد؟!»
یاد انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری می افتم که در دور دوم یک تماشاگر بودم. نماینده اول وزارت کشور روی صندوق چهارپادشاهان لاهیجان و اون روز چقدر با شورای نگهبانی ها دعوا کردیم برای قانع شدن به حدود و اختیاراتشون که ماشالله کم هم نیست!
فکر می کنم امروز در وضعیتی خطرناک تر از 4 سال پیش قرار داریم و باید تصمیم اساسی گرفت. تصمیمی که آینده ایران و ایرانی به اون گره خورده و راه بازگشتی نداره.
آیا باید چشم ها را شست؟ آیا باید جور دیگر دید؟ آیا بعدا چشمی خواهد بود که بشوییم؟ با جیره بندی آب چه کنیم؟
برای تصمیم نهایی مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم .خواهشا در نظراتتون ،دلایل تون رو شرح بدین. خودم رو مقید به در نظر گرفتن نظرات شما می دونم.
در وبلاگ دوس خوبم بهروز صمد بیگی ترانه ای جدیدی از محسن نامجو قرار داده شده که واقعا کم نظیره... پیشنهاد میکنم بشنوین.
